بهانه های عمیق
شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۰۵ ق.ظ
گاهی
دلم برای خودم
تنگ می شود
گاهی که
تو رنگ می بازی
و آرزوهایم
جرات اظهار وجود می کنند
گاهی که دلم
لمس انگشتان عاشق تو را
بر وجودش
احساس نمیکند...
باش
باش در بهانه های عمیق دلم
...
الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا
کلمات کلیدی
بایگانی
- آبان ۱۳۹۷ (۱)
- خرداد ۱۳۹۶ (۱)
- خرداد ۱۳۹۵ (۱)
- بهمن ۱۳۹۴ (۲)
- دی ۱۳۹۴ (۲)
- مهر ۱۳۹۴ (۲)
- مرداد ۱۳۹۴ (۳)
- تیر ۱۳۹۴ (۴)
- خرداد ۱۳۹۴ (۱۰)
- ارديبهشت ۱۳۹۴ (۱۶)
- فروردين ۱۳۹۴ (۲۰)
- مرداد ۱۳۹۳ (۱)
آخرین مطالب
- ۹۷/۰۸/۱۹حل شده ام...
- ۹۶/۰۳/۰۵لبخندهای تو..
- ۹۵/۰۳/۲۰امسال
- ۹۴/۱۱/۳۰گل یکدونه گلدون بلور زندگیم....
- ۹۴/۱۱/۱۴هوای کودکی
- ۹۴/۱۰/۰۳بغض خاطره....
- ۹۴/۱۰/۰۲نادان
- ۹۴/۰۷/۱۱بغض سکوت دلم سنگین است...
- ۹۴/۰۷/۰۱روزی
- ۹۴/۰۵/۲۵یکی....
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه
پیوندها
- کوله بار سفر
- دوئل
- وب نیاز
- شعر نو
- آپلود تصویر
- ویراستاران
- آفتاب مهتاب
- سلاااااااااام
- آسمان بندگی
- نگار خانه ایرانی
- آیه های زندگی
- خرید شارژ همراه اول
- نوای وبلاگ ویژه محرم
- ساخت آنلاین کد موزیک
- مجله پزشکی دکتر سلام
- آسانترین شیوه محاسبه خمس
- سامانه نوبت دهی بیمارستانی
- وسایت بکس کمک رایانه
- زیباسازی تصاویر موبایل
- بانک احادیث موضوعی
- خرید شارژ همراه اول
- شهید مرتضی اوینی
- جی اس ام موبایل
- قیصر امین پور
- طب سنتی
- قرآن آنلاین
- پارس قرآن
- ایپرسش
- داستانک
- فال حافظ
- تک لرن
۰۶ تیر ۹۴ ، ۱۰:۳۱
عرشیا
عرشیا
سلام علیکم،عرض ادب و آرزوی قبولی طاعات،خیلی خوشحال شدم از اینکه دیدم یک دل نوشته جدید گذاشتید ان شاءالله که سلامت باشید،پست قبلی اینقدر سنگین بود که هر بار اومدم بخونم در همون چند خط اول و دیدن تصویر فعلی که در ابتدا تصویری دیگر از مراسم استقبال شهدا بود حالم رو دگرگون میکرد بقدری که دیگه تحمل برای ماندن و خوندن و نوشتن نبود،درد و غمی عجیب تمام دلم رو میگرفت و میگیره،هنوز هم نتونستم روش تمرکز کنم.....وقتی به این موضوع فکر میکنم که خدا با هر بندش چطور مثل خودش رفتار میکنه گوشه ای از عظمت نامتناهی اون نظرم رو به خودش جلب میکنه و تهش میرسم به عدالت....،واسه هر کسی به بزرگی دلش بهش عشق میده، به بزرگی طمعش بهش دنیا ،و باز وقتی میخواد قلقلکش کنه و شاید تلنگری بهش بره گوشه ای از اون الطاف محبش رو در نظر اون کم، نه پنهان میکنه (یاد بازی قائم باشک افتادم) و اون یکی رو میندازه تو یه دست انداز مالی/دنیایی و....مثل یک سنگ داخل جریان زندگی که برای خودت درست کردی غلطت میده تا به همون شکلی که دوست داری و کمالتو با اون گره زدی درت بیاره....در حین همین نوشته ها اومد تو نظرم که این دلم و این خودم کین؟کی داره از کی سوال میکنه؟کی داره به اون یکی تلنگر میره؟کدوم عقله؟کدوم دل؟....وای چه فضایی درست میشه...الحمدالله و ستایش خالق این موجود رو...در همین چند لحظه چند ترکیب از این موجود که باید اشرف مخلوقات باشه اومد تو نظرم....عاقل بی دل...عاشق بی عقل....عاقلی که عشقشو در همین دنیا گم کرده و دنبالش میگرده...عاشقی که نتونسته عقلشو با یک الگوی درست تهذیب کنه و گرفتار دنیا شده...و.............چه ترکیب هایی میشه با این مخلوق درست کرد و در همه اونا اختیار باهاش عجین است... میشه این همه نعمت و اختیار بازخواست نداشته باشه... و چقدر قشنگه که خودمون بشیم شادی و خودمون رو قبل از اون بازخواست کنیم اونم اینقدر لطیف و در مرز همون فضایی که جنسش نابه و ترکیبش به لطف اون میخواد اونو ببره سمت سعادت....آره ترکیب یک عقل فرهیخته و الگو گرفته ازهمه ارزش های خدایی ودینی و خالی از هر چی دنیاییه با دلی تشنه به عشق اون... .الحمدالله...هست و خواهد بود ان شاءالله یا حق
۰۶ تیر ۹۴ ، ۰۴:۵۸
ذره ی ناچیز
ذره ی ناچیز
خیلی خوب
احسنت
الهی همیشه عاشق باشید...
احسنت
الهی همیشه عاشق باشید...